برای نی نی گلم

یه دنیا آرزو

1392/5/2 4:31
نویسنده : مامان آینده
361 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزدلم سلام کوچولوی مامان

اصلن جای گله نیست که چرا مامان اینقدر دیر به دیر آپ میشه هر کی ندونه شما وروجک خوب میدونی آخه میگن حضور و روح بچه ها قبل از اومدنشون تو زندگی شکل میگیره.....

نی نی:

میگن دیگه مامان اینجوری نگام نکن...

بگذریم...اومدم که خبرهای فوق العاده خوب بدم.

بالاخره بعد مدت ها من و بابایی تصمیم گریفتیم که شما رو (گوش شیطون کر) خدا بخواد تا آخر امسال دعوتتون کنیم البته اگه افتخار بدین...

بذار از اول برات تعریف کنم.

یه روزکه دقیقن تاریخش یادم نیست اما حدودن یک ماه ونیم پیش به اصرار مامان مریم و مامان زری تصمیم گرفتم که برم دکتر برای چکاپ آخه مامان یکم از فضای اینجور دکترا استرس میگیره. خلاصه مامان مریم وقت گرفت و با مامان زری رفتیم دکتر آخه مامان مریم سر کار بود.بعد از معاینه متوجه شدم یه کوچولو نیاز به دارو دارم.خیلی شوک زده شدم  آخه اصلن علایم بیماری نداشتم.شب که بابا فرزام اومد رفتیم داروهارو گرفتیم و قرار شد ده روز دیگه دوباره برم چکاپ که خدارو شکر چکاپ بعدی آقای دکتر گفت که همه چیز روبه راه شده این دفعه با بابا فرزام رفتیم دکتر و کلی دکتر و بابا فرزام سر به سر من گذاشتن. بابایی اینقدر ذوق زده شده  بود که همش از دکتر در مورد بارداری و زایمان سوال می پرسید تازه یه سوتی هم داد که من کلی بهش خندیدم.از آقای دکتر با جدیت پرسید خانوم من که برای زایمان طبیعی مشکلی ندارن!..دکتر هم که خندش گرفته بود گفت هر وقت باردارشدن و نزدیک زایمانشون بود معلوم میشه.خوبه رشته بابایی پزشکی بوده والا معلوم نبود چه سوالایی می پرسید.آقای دکتر هم کلی از ذوق زدن من و بابایی برای بچه دار شدن جو گیر شده بود تازه به بابایی گفت من تو این سی و چند سال طبابت شما تنها مردی هستی که این همه ذوق و شوق داری(گل از گل بابایی شگفت و بعدش کلی خودشو برام لوس کرد).

تصمیم بر این شد که اوایل شهریور دوباره بریم دکتر بعد دو سه ماه که حسابی تحت نظر دکتر بودیم و آزمایشات لازم رو انجام دادیم از اواخر پاییز برای شما کارت دعوت بفرستیم.قول بده که حتمن قبول کنی و زود زود بیای تو دل مامان.به امید اون روز هر روز برای اومدنت کلی نقشه میکشم و همش پشت مغازه سیسمونی فروشی به حالت بینی چسبون وامیستم.راستی امشب با بابایی رفتیم خرید که کلی خودمونو تقویت کنیم از فولیک اسید تا مکمل ویتامین های A,E,C کلی کشمش و گردو بادوم و پسته و خرما و قاووت.... اصولن بابایی شما خیلی هم تو مسایل خوردنی زور گو هستن و هی به زور به همه میخواد خوراکی بده فیلم و سیانسی داریم ها...در ضمن از برنامه اومدن شما هم به جز من و بابایی فقط خاله حدیث خبر داره و مامان مریم و بابا محمود به خاله یگانه نگفتیم چون تا اون موقع کچلمون میکنه راستی خاله یگانه برات یه دفتر خاطرات خریده که خیلی بانمکه حتمن در اولین فرصت عکسشو برات میذارم گلم.فکرکنم اگه شما بیای خاله یگانه ترک تحصیل میکنه اینقدر که نی نی دوست داره.

نی نی جونم ببخشید که نوشته هام کمی درهم و نا منظم شد شما یه مامان تنبل داری که دیر به دیر میاد وبلاگت رو آپ میکنه ولی قول میدم سعی کنم زود به زود بیام مخصوصن که دیگه شب وروز من و بابایی داره با لحظه شماری سر میشه و کم کم اتفاقایی داره میوفته که باید بیام اینجا برات ثبت کنم.

می بوسیمت فرشته ی کوچولو از همین حالا برات بهترین ها رو آرزو داریم گلکم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

افسانه مامی پارمین
2 مرداد 92 23:22
هـــــــــــــــــــــــــدیـــــــــــــــــــــــــــه جونم ، خیلی برات خوشحالم . بهترین تصمیم رو گرفتی . در مورد زمانبندی ، یادت نره که خدا خودش دعوت نامه رو برای فرشته کوچولو ها میفرسته . توی این ماه عزیز، از خدا میخوام که هرچه زودتر یک فرشته ناز و سالم و صالح به خانواده اتون ببخشه تا رنگ زندگی تون عوض شه . منتظر خبرهای خوب هستم


مرسی افسانه ی عزیزم منم دعا میکنم همیشه خانوادت سبز و شاد و سلامت باشن.خیلی چیزا هست که باید ازت یاد بگیرم قول بده تحمل سوالام و مزاحمتامو داشته باشی.پارمین عزیزمو ببوس
هما
2 مرداد 92 23:44
ایشالله نی نی شما مثل نی نی ما نازش زیاد نباشه زودی بیاد


آخی نازی عزیزم...ایشالا خدا به هر کی آرزو داره و منتظره زود زود نی نی بده