برای نی نی گلم

بابا و مامانه پر مشغله

سلام نی نی گولوی مامان عزیز دلم مامان رو ببخش اگه این روزا فرصت نمیکنه زیاد برات بنویسه آخه مامان و بابا این ماه از سال خیلی خیلی سرشون شلوغه تا بعد عید. عزیزم امروز عصر تو بازار با بابا فرزام کلی لباسای کوچولو نگاه کردیم و یه عالمه ذوق زدیم مخصوصا وقتی چشممون به شورت عینکی افتاد. خدای مهربونم ازت خواهش میکنم زود زود زود به من و بابای نی نی کمک کنی تا زندگیمونو رو برای نی نی قشنگمون آماده کنیم راستی گلم به لطف خدا بابا فرزام داره یه کار خیلی بزرگ انجام میده خیلی برای بابای مهربونو گلت دعا کن بابای شما یه فرشته ی زمینیه که خدا برای مامانت فرستاده همیشه به فکر منو شماست و تمام تلاشش رو میکنه عزیزم من تاز...
7 بهمن 1391

اولین دل نوشته ی مامان

سلام عزیز مامان و بابا نمی دونی چقدر آرزوی قشنگ با شما بودن رو داریم با اینکه شما هنوز نی نی تو دلیه مامان هم نیستی ولی ما خیلی دلمون می خواد شما رو داشته باشیم اما قشنگم من و بابا فرزام دوست داریم وقتی شما به دنیا میای بتونیم برات سنگ تموم بذاریمو وقت بیشتری پیش نی نی نازمون باشیم نمی دونی بابایی وقتی یه نی نی کوچولو رو می بینه چه ذوقی مکنه نی نی قشنگم برای مامان و بابا خیلی دعا کن راستی شما دو تا خاله ی مهربون داری خاله حدیث وخاله یگانه که هنوز نیومده عاشق شما شدن بابا محمود(بابای مامان هدیه) ومامان مریم(مامان مامان هدیه) هم هر وقت صحبت شما میشه کلی چشماشون برق میزنه و لبخندای شیرین میزنن آخه شما قراره اولین نوه شون باشی ...
7 بهمن 1391

دونفره های منو بابایی

سلام نی نی ملوس مامان   عزیزم نمیدونم چرا نوشتن برای شما اینهمه سخت میشه اما تو خلوت خودمون اینقدر باهات حرف میزنم که تمومی نداره.   عزیزکم دو شبی بود که منو بابایی خونه عمو رضا و خاله فرزانه بودیم(عمو رضا دوست خیلی خیلی صمیمی بابا فرزام هست) جای شما و نی نی عمو رضا هم خیلی خالی بود آخه اونا هم هنوز مثه ما نی نی ندارن.   خیلی زیاد بهمون خوش گدشت     تو این دو شب کلی هم در مورده شما و نی نی عمو رضا صحبت کردیم و تصور اینکه شما دوتا با هم بازی کنین خیلی برامون شیرین بود   نی نی خوشگل مامان امروز خیلی دلم گرفت و کلی صورت قشنگ شمارو تصور کردم   آخه رفتم دیدن یکی از همکارای قدیم...
7 بهمن 1391

یه مامانه تنبل

  سلام به نی نی گلم که الان تو بهشته و پیش فرشته ها داره شیطونی میکنه   عزیز دله مامان من هر روز به شما کلی فکر میکنم  اما شما که نیستی من از بزرگ شدن و شیطونیات بنویسم. عشقم  مامان تازگیها یکم تنبل شده اما شما ناراحت نباشی ها بخاطره فصل زمستونه   راستی بابا فرزام برات یه جفت جوراب خریده که دنیا اومدی پاهای کوچولو و قشنگت سرما نخوره حتمن عکسشو برات میذارم عزیزکم نفسم خیلی دعا کن سال دیگه همین موقع ها شما تو دله مامان باشی   به امید اون روز میبوسمت کوچولوی قشنگم به امبد روزی که تو بغلم بخوابونمت      ...
7 بهمن 1391

فرشته هایی از جنس زمین

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسید: می گویند که فردا مرا به زمین می فرستی.. اما من به این کوچکی و ناتوانی چگونه می توانم برای زندگی آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد از میان فرشتگان بیشمارم یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد بود.کودک همچنان مردد بود و ادامه داد : اما من اینجا در بهشت جز خندیدن و آواز و شادی کاری ندارم.خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.کودک ادامه داد : من چطور می توانم بفهمم که مردم چه می گویند در حالی که زبان آنها را نمی دانم؟ خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژه های...
7 بهمن 1391

زن بودن کافیه که خدای احساس شد

من به امید حضورت ، به امید دیدار و به آن سایه سبز به طلوعی که تو خورشیدي در آن من به یک دنیا عشق ، و سبدهایی پر از نور امید من به دیدار تو دلبستگیم روز به روز افزون تر است. ............................. دوستت دارم هر چقدر هم که ازم دور باشی نگرانتم با اینکه حتی نیستی , من یه زنم تمام این احساسات متعلق به منه گرچه هنوز یه مادر نیستم کافیه فقط زن بود
7 بهمن 1391
1