دونفره های منو بابایی
سلام نی نی ملوس مامان
عزیزم نمیدونم چرا نوشتن برای شما اینهمه سخت میشه اما تو خلوت خودمون اینقدر باهات حرف میزنم که تمومی نداره.
عزیزکم دو شبی بود که منو بابایی خونه عمو رضا و خاله فرزانه بودیم(عمو رضا دوست خیلی خیلی صمیمی بابا فرزام هست) جای شما و نی نی عمو رضا هم خیلی خالی بود آخه اونا هم هنوز مثه ما نی نی ندارن.
خیلی زیاد بهمون خوش گدشت
تو این دو شب کلی هم در مورده شما و نی نی عمو رضا صحبت کردیم و تصور اینکه شما دوتا با هم بازی کنین خیلی برامون شیرین بود
نی نی خوشگل مامان امروز خیلی دلم گرفت و کلی صورت قشنگ شمارو تصور کردم
آخه رفتم دیدن یکی از همکارای قدیمم که نی نی شو 10 روزه بدنیا آورده وااااااای مامان نمیدونی چقدر گوگولی و ناز بود اسمه قشنگشم هلما بود.اینقده کوچولو بود که نگو اصلا جرات نمیکردم بغلش کنم خیلی دخمله ساکت و خوبی بود.
خلاصه مامان کلی از همکارای قدیمشو دید و خوش گذروند.به جز هلما کوچولو دو تا نی نیه دیگه هم بودن که کلی سروصدا کردن و نمی شد ساکتشون کرد خیلی بامزه بود وقتی یکیشون گریه میکرد بقیشون جیغ میکشیدن
منم همونطور مات و مبهوت نگاشون میکردم آخه مامانت بچه داری بلد نیست و خیلی وقته که نی نی گولو تو اقوام نزدیکمون نداشتیم
بابایی در حاله خوابیدن و کش و قوس بدن:هدیه داری چیکار میکنی؟
مامان:دارم وبلاگه نی نی رو آپ میکنم
بابا:پس بگو جیگرشو بخورم
مامان:
عزیزکم از راه خیلی دور میبوسمت
خدای خوبم مواظبه نی نی من باش تا همیشه